شادی عزیزم بسیار زیبا نوشتی هر بار نوشته هاتو می خونم کلی راجع بهش فکر می کنم نوشته هات خیلی پر بار یه دنیا حرف داره این بار که خوندمش یاد این شعر افتدم: وقتی درخت در راستای معنی و میلاد پیراهن سبز بهاری دوخت رفتم به میهمانی آینه اما دریغ چشمم چه تلخ تلخ پاییز را دوباره تماشا کرد
شادی جون،نخست باید بگم که بسی زیبا بود.تو و اندوه رو با هم به دلم آورد.سپس این که پیش از اینت،بیش از این اندیشۀ عشاق بود دست کم پیشترا یه گیری به رنگ و فونت نوشته هام میدادی،حالا گویا دیگه گیرت نمیاد و تنها به یه شاخه گل بسنده می کنی.تو که با اومدنت دسته گل میاد و دیگه شاخه به چشم و شمار نمیاد.
آدم برفی، وجودش، ماهیتش و حس مخلوق آدمیزاد بودنش دلگرم کننده است، اما هرچه که باشد، سرمای وجودش را دوست ندارم. حالا می خواهد آب بشود، می خواهد نشود. از آدم برفی هم که می نویسی قشنگ و پر حرارت است.
سلام عزیزم ، شعرت چون همیشه در عمق جانم نشست . با روح واژه هایی که بکار می بری در یک حس غریب شریک می شوم . و این معما برایم هنوز حل نشده است . چگونه به نقد بنشینم آنچه را که خود مشتاق سرودنش بوده ام .
جالب بود. يادت باشه به چيزايي كه اب ميشن وراحت ميرنو تورو تنها ميزارن دل نبندي. راستي دفعه بعدي در انتخابت دقت كن. به يخ فروش ميگن فروختي؟ميگه نه .. نخريدن ابشد ... تموم شد
۴۹ نظر:
تبار برگهای شمعدانی ... بوی شمعدانی پیچید توی سرم،
آفرین دوست گلم.
بگذریم
بگذریم که ما همیشه گذشتینم و هیچ برایمان نماند
شادی عزیزم بسیار زیبا نوشتی
هر بار نوشته هاتو می خونم کلی راجع بهش فکر می کنم
نوشته هات خیلی پر بار
یه دنیا حرف داره
این بار که خوندمش یاد این شعر افتدم:
وقتی درخت در راستای معنی و میلاد پیراهن سبز بهاری دوخت رفتم به میهمانی آینه
اما دریغ چشمم چه تلخ تلخ پاییز را دوباره تماشا کرد
آدم برفی ساخته می شوی تا دوستت بدارند تا در مقابل نگاه همه ی کسانی که دوستت دارند آب بشوی...
خیلی قشنگ بود
شاید به خاطر عمر کوتاهش زیباست که اگر طولانی بود من و تو را خسته می کرد. اشکال از سفیدی یکدست اوست یا بی حوصلگی ما؟
و دماغی از تبار هویج!!
و باز دوباره تو آب مي شوي و من آه
تعبير فوق العاده ايه
ممنون
شادی جون،نخست باید بگم که بسی زیبا بود.تو و اندوه رو با هم به دلم آورد.سپس این که پیش از اینت،بیش از این اندیشۀ عشاق بود دست کم پیشترا یه گیری به رنگ و فونت نوشته هام میدادی،حالا گویا دیگه گیرت نمیاد و تنها به یه شاخه گل بسنده می کنی.تو که با اومدنت دسته گل میاد و دیگه شاخه به چشم و شمار نمیاد.
اگر برف ببارد
بتماشا خواهم نشست
با چشمانی لبریز از اشتیاق
وباز مثل همیشه جای تو خالیست.
خب کولر بذار که آدم برفی که خراب نشه :دی
کوتاه و تاثیرگذار و دوست داشتنی :)
نویسا باشی
از نوشته هات خیلی خوشم اومد، فکر میکنم سلیقه مشترک زیاد داشته باشیم، حداقل در نوشتن !
و اگر برفی نبارد
تو را خواهم ساخت
با چشم های آبی دریای خیالی ام
وتو در آب موج می زنی و
من آه می کشم.
...
اما برف نمی بارد!
...
ااگر برفي ببارد...اگر
مدتی نبودم.
خیلی با پست قبلین زندگی کردم. و البته این هم بسیار زییبا بود.
یک جمله آن ته ته های ذهنم دارد ساخته میشود. بعدا میآیم و مینویسم.
آدم برفی، وجودش، ماهیتش و حس مخلوق آدمیزاد بودنش دلگرم کننده است، اما هرچه که باشد، سرمای وجودش را دوست ندارم. حالا می خواهد آب بشود، می خواهد نشود.
از آدم برفی هم که می نویسی قشنگ و پر حرارت است.
سلام عزیزم ، شعرت چون همیشه در عمق جانم نشست . با روح واژه هایی که بکار می بری در یک حس غریب شریک می شوم . و این معما برایم هنوز حل نشده است . چگونه به نقد بنشینم آنچه را که خود مشتاق سرودنش بوده ام .
سلام شادی جان
می دونی همیشه از این که توی شعرت احساست رو متفاوت بیان می کنی خوشم میاد ...
یه عمق و لمس کردن خاص ...
چرا از اهنگم ترسیدی؟
جاری باشید
ممنونم از پیام تبریکت شادی جان...البته اس ام اس هم فرستادم...خوبی که؟ کجایی؟کاوه
حسودی نمی ذاره آدم اینجا کامنت بذاره ، بس که زیبا می نویسی...
دلقک به این عبوسی نوبره ، والا ...
سایه ام که بزرگتر و بزرگتر میشود و به یکباره ناپدید!
فردا دوباره غروب را به تماشا خواهم نشست!
برف
آدمک
خیال
نه حتی دیگر توان آه شدن هم ندارم...
مرسی
زیبا بود
ولی مشکل اینجاست که برفی می نمیباره :(
عقاید یک دلقک ...
یاد هاینریش بل مرا به اینجا آورد
سلام
بارستاخیز به روزم بیا شادی جان
و تو جاری می شوی و بخار
و من!
چه کسی می داند؟...
و این همان بازی است که ناآگاه ، شرط نوبتی بودنش را از پیش تعیین نکردیم...
این قالب جدید مشکل دارد.
خیلی زیباست ها ولی از عرض کمی میرود آنورتر آدم نمیتواند خوب ببیندو.
1. بنویس
2. قالبت را درست کن.
3. سپاس از حضورت.
خیلی آسون گرفتی !!!!
...
چرا نمی نویسی و تازه نمی کنی که دوستان شاد شوند!؟!
...
سلام شادی عزیزم. امشب یاهو باز نمی شه.
دلم واسه تو خیلی تنگ شده.
در اولین فرصت یاهو میل میام.
سال ِ دیگه انشاالله اگر عمری بود .
سلام
هر چی تو وبلاگ قبلی ت احساس راحتی می کردم اینجا غریبه هستم . حیف اون فضای سیاه و سفید نبود که اینجوری گل و بلبلش کردی؟
تلخ
این خاطرات خوش چه زود نماد آب شدن تو اشک و آه من میشود.
سلام شادی عزیزم به وبلاگ قبلت در بلاگفا سر بزن برات خصوصی کامنت گذاشتم.
می بوسمت.
خواندن نوشته هات بهم حس خوبی میده .دست مریزاد.خسته نباشی .
آی گفتی
زیباست
هر روز هم که نوشته هاتو بخونم باز هم برام تازه است
و ازش سیر نمی شم. همیشه بنویس عزیزم.
نمی نویسی چرا؟
با گردآفرید به روزم.
تا حالا کسی آه نشده!
سلام عزیزم
می شود روزی من اب شود و او اه ؟؟؟؟
جاری باشید
جالب بود. يادت باشه به چيزايي كه اب ميشن وراحت ميرنو تورو تنها ميزارن دل نبندي.
راستي دفعه بعدي در انتخابت دقت كن.
به يخ فروش ميگن فروختي؟ميگه نه .. نخريدن ابشد ... تموم شد
ارسال یک نظر