پس ميزنم ماه را
براي خوابي آسوده ميان پلكهايت
كه هراسم نيست از بيداري
بهانه بود قصههاي نگفتهات، كه اگر من آمدم و باران نيز
باز هم مگو، رازي را كه در پس نگاهت تازيانه ميزند،
تن نمور خستهام را.
در گلوي خستهات
بگذار محبوس بماند.
پيش از سقوطم
پس بزن پردهها را و كابوسها را
در شعاع درخشش چشمانت
در ميهماني جنون و لبخند
ميان دستهاي سرخم
آسوده بخواب
بالين فاصلهها از تنات يخ زد
بي وهم و واهمه بخواب
۲۱ نظر:
برو ای خواب برو،عیش مرا تیره مکن
خاطرم دستخوش زیرو بم زمزمه ایست(م.امید)
زیبا سروده ات را تحسین می کنم.
شادی عزیزم بسیار زیبا بود. و درون این شعر زیبا موجی از پذیرفتن وزیستن و امید همراه باحقیقتی تلخ به چشم می خورد.
کمی با نوشته های قبل از نظر محتوی متفاوت بود.
به هر حال مثل همیشه عالی بود.
خواب آسوده بدون لالایی ...خیلی وخته که دیگه نمیشه !
چاشنی این شعر قشنگت چند قطره اشک بی صداست.
زیبایی و سخنوری از آن تو،
بغض فرو خورده از آن ما...
بخواب
شاید فرصت تماشایت از آن من شود
می ترسم از بیداری و نگاهی که می گریزد از مال من شدن...
بیا که بی تو مرا نیست برگ حیات
بیا که مرا بی تو نیست بینایی
عراقی
...
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بی وجود عزیزت جهان نمی بینم!
سعدی
...
چقدر آرامشت را ملتمسانه میجویی!
حتی به قدری خواب!
چقدر زیبا مینویسی.
:)
خدائیش این کار درستی نیست عکستو ورداشتی....! چی میشد چهارتا بچه مسلمون دلشون شاد میشد.
آسوده می خوابم....خیلی...شاید.شاید
بر منظری نشسته و چشم به پنجره
چیزی همی عجبتر از این تن چه بایدت
بسی احساس هم ذات پنداری کردم با این شعرت. زیبا بود ، خیلی...
ممنوون.زیبا بود.
چقدر دوست داشتنی بود
این آرام گرفتن...
و آرزوی آرام گرفتن...
این غم زیبای آرام چه می کند توی این شعر شادی؟
چند بار بیاییم و دست خالی برگردیم؟
خوب بنویوس دیگر!
شده ای مثل آن مواد فروش ها که اول مواد را ارزان میفروشند تا همه مشتری شوند و بعد گرانش میکنند تا مردم ازخماری گرانتر بخرند.
هر چقدر قیمت بالا هم باشد خریداریم.
فقط بنویس.
شادي تو معركه اي.....
سلام
[گل]
خلوت تکرار پذیرای قدوم شماست...
خیلی زیبا بود
شادی جونم
شعرات خیلی پخته تر شدن غم معصومانه ای که تو شعرت هست منو یاد فروغ میندازه
يش از سقوطم
پس بزن پردهها را و كابوسها را
در شعاع درخشش چشمانت
در ميهماني جنون و لبخند
ميان دستهاي سرخم
آسوده بخواب
عالی بود
خيلي خوبه كه از دايره كلمات وسيعي برخورداريد و از اون در آفريدن آثارتون استفاده ميكنيد . در اينجا كلمات ابزار ما هستند در انتقال .گاهي اوقات ممكنه بازي بيش از حد با كلمات باعث اين بشه كه ما از رسوندن پيام اصليمون باز بمونيم يا اينكه مخاطب بين ابتدا و انتها يله و سرگردان بمونه.(البته با فعال بودن مخاطب و مشاركت در ساخت تصاوير به كلي مخالف نيستم).
كلمات جفتي خوب انتخاب شدن مثله (خواب و آسوده) (قصه و نگفته) (تن و خسته) (چشم و درخشش) (جنون و لبخند) (دستهاي سرخ) (بي وهم و واهمه) اما در مورد گلو فكر كنم خسته مناسب نباشه
در كل اينم خوبه به شرط اينكه 4-3 بار بخونمش.
(نظر كاملا شخصيه) اميدوارم تاثير مثبت در روند تدوين آثارتون داشته باشه.
خيلي وقته كه
خواب به چشمم نيامد كه نيامد
نه ازآن شب
كه شبهاي د يگر هم ازخواب خبري نبود
اصلاً خواب به چشم ما نيامده
من هم د يگرچشمم به هيچ خوا بي نمي آ يد!
ارسال یک نظر