۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

هشتاد و مرگ هم مي‌ميرد




دروازه‌ي مرگ
سالي بود كه گذشت
در غياب آرامش
ميان پرده‌هاي اشك
بر پنجره‌ي چشمهايمان
در ورطه‌ي طاعون زده‌ي بي تدبيري.




دروازه‌ي مرگ
سالي كه سرنگون گشتند زيبايي واژه‌ها
و دنيا به گونه‌اي ديگر شد
و هر روز سوگوار كسي نشستيم زير سايه‌ي شك.
و دل بستيم به دخيل فردا.
ديگر آسماني براي سبز شدن نماند.




دروازه‌ي مرگ
سالي بود بي باران
قحطيِ آسودگي خواب
ميان جذاميان كابوس‌زده
و نعره‌هاي ديوانه ‌وار
در حسرت دستاني كه دست پدر بود
چسبيده به سردي ميله‌ها.




دروازه‌ي مرگ
سال وحشت هر روزه
از ناله‌ي مادر كه مرا گم كرده بود
ميان شرمي سرخ از رسوايي مثله شدن كودكان.
و هيپنوتيزم جهان
از آونگ پيكري بيگناه
معلق ميان آسمان و زمين
حلق‌آويز.



مرگ بخير هشتاد و هشت سياه
مرگ بخير تاريخ تكراري






پ.ن: اين شعر - اگر شعر بناميمش - تقديم بايد شود به ساجده عرب سرخي و مهسا جزيني. كه هنگام نوشتن اين سطور لحظه‌اي تصويرشان از مقابل چشمانم كنار نرفت

۵۷ نظر:

انسان گفت...

قشنگ بود خیلی

فسانه گفت...

شادی باقی عزیزم، دلاورانه سرودی اینبار.
روی هشتاد و هشت را سیاه کردی عزیز، روسپید شوی..
موهای تنم راست شدند بی اغراق، دلاورانه سرودی، حماسه ی مرگ را تصویر کردی و ضرب آهنگ بیم و امید را به رشته ی تحریر دراوردی.
شاد باشی و باقی.

خاموش گفت...

...
دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم
به آنکه بر در ميخانه برکنم علمي
...
حافظ
...
آفرين دوست هوشيار من!
...

بریدا گفت...

چه تعبیر خوبی بود از سال 88 و من در این مدت همیشه حادثه های تلخ 88 از ذهنم می گذشت که چه سال تلخی بود.
همه سخنها را گفتی.زیبا و کامل.

راضیه گفت...

و روزهایی دوباره ... دیگر ...

عذرا گفت...

مرگ بخیر تاریخ تکراری

این سطر درخشان تر بود.

این طرف ها گل فروشی نیست؟!(؛

عذرا گفت...

شادی جان،این جا به شکل خجالت باری تمرین نوشتن می کنم!

aberemast.blogfa.com

عذرا گفت...

شادی جان، این جا به شکل خجالت باری تمرین نوشتن می کنم!

aberemast.blogfa.com

سین دخت گفت...

چقدر این سال رو سیاه دلمان را شکست و روحمان را خراشید
چقدر این سال رو سیاه برهنه و بی حیا بر فراز خستگی ها و دلتنگیهامان سرود سوگ و خواند و رقص مرگ کرد...
چقدر این سال های رو سیاه...

سلام بانو
سپاس که فرصت خواندتان را از ما دریغ نمی کنید دل خوش خواندن های اینچنینی است که هنوز هستیم.

Unknown گفت...

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد ...

امیدمون سبز می‌مونه دوست من، حتا در همین هجمه ی سیاهی

سارا گفت...

سال هشتاد و هشت با تمام شور و هیجان و دلهره ها و ترس ها و انتظارها و غمهایش زندگی ما را تسخیر کرد و سایه اش تا سالها بعد بر زندگیمان خواهد بود.
امیدوارم سالهای بعد شور و هیجان هشتاد و هشت را با خود داشته باشند ولی بدون دلهره و انتظار و ترس و غم

خود .................... گفت...

خوب آخر ِ امسال واسه همه یک جورایی غم انگیزه / من تمام مدت به اونایی فکر می کنم که کف خیابونا مردن و خیلی ها یی که همه چی یادشون رفت و ... به هر حال امسال سال نو به کسی مبارک نیست !

آرام گفت...

با آرزوی بهترین ها برایت عزيزم. پیشاپیش سال نو مبارک

Miss Ferii گفت...

از این گویا تر و از این کامل تر دیگر نمی شد!
دست مریزاد شادی جان!

ا-ازاد گفت...

با سلام و تبریک سال نو سال صبر و استقامت
امیدوارم همیشه سبیز و سربلند و استوار و سلامت باشید
وخوشحال میشم در سال جدید از دوستای جدیدتون باشم[گل]

سینیور زامبی گفت...

مرگ به خیر هشتاد و هشت سیاه...
بدرقه ی تلخی بود، با زبان شیرین تو

ساجده عرب سرخي گفت...

دروازه‌ي مرگ
سالي بود كه كاش بگذرد....
شادي عزيزم زباني براي جواب ندارم كه تو شاعري و ما اسير...

محسن گفت...

مرسی شادی خیلی خوب بود
من هم برای این سال تلخ زیر آخرین هایکوم نوشته بودم
زمستان یک هزاروسیصدو هشتاد ورنج !

فرا گفت...

هشتاد و هشت سیاه نبود.
هشتاد هشت غم بار نبود.
هشتاد هشت سال رنج نبود.
هشتاد و هشت سال توهم نبود.

سیپد ترین سال پس از گذشت سی سال سکوتِ سیاه...
شاد ترین سال که مردم برای احقاق حق و کشیدن فریادهاشون بالاخره کنج خانه ها رو رها کرده و به خیابانها آمدند.
سالی که پشت توهم شکست و زشتی و زیبایی عیان شد .

برای این سال مرثیه نسرائید...که مرثیه روزی باید خوانده میشد که در مسلخ سرها بر دار بود و نه کسی اعتنایی می کرد نه اعتراضی و نه اطلاعی داشت ...که مرثیه بر حماقت و توهم باید خوانده بشه نه بر کسانیکه خود پای در راهی گذاشتند که آخرش رو می دونستند...

sasan گفت...

salam webe zibayiet mofagh bashi vali ghalebet moshkel dare az hameye in ghaleb hay ziba to net shoma ham che ghalebei darid!!!!zood avazesh kon.....byeeeeeee

فسانه گفت...

دوست خوب و مهربانم، شادی عزیزم، سال خوبی را برایت آرزو می کنم. امیدوارم همیشه شاد باشی و از شادی ها بنویسی.

انسان گفت...

شادی جان سال نوت مبارک ایشالا که سال خیلی خوبی داشته باشی

berida گفت...

shadi golam sale no mobarak.
omidvaram sale khob va por bari dashte bashi.
azizam delam vasat kheili tang shode.
mibosamet.

روشنایی گفت...

شادی جون
به سال نو خوشامد میگم و امیدوارم تو و همه سالی در پیش رو داشته باشین سرشار از تو که زندگی بخشی و با یاد کسانی که کوشیدن آزادی رو به ما پیشکش کنن،از پا ننشینیم و یادشون رو هماره زنده نگه داریم.
نوروز فرخنده و خجسته باد بر تو.

مانی بدجنس گفت...

ارباب خودم
سامولی بلیکم

ارباب خودم
شادی افندی

ارباب خودم
چرا نمی خندی ؟

ارباب خودم
شادی کرشمه

ارباب خودم
دلم شد
چشمه چشمه

ارباب خودم
خیلی با حالی
ارباب خودم
در چه وضع حالی ؟

ارباب خودم
شادی دلقک

ارباب خودم
مانی نبود
شکستیم قلک

....

مانیِ پیروزم
خیلی فضولم

عید احتمالا مبارک
کیش که شدی مات نشی یه وقت ..!

مسیح گفت...

سال نو مبارک

سارا گفت...

سال نو مبارک شادی جان. آرزو می کنم سال خیلی خیلی خوبی داشته باشی همراه با شادی و پیروزی و یه عالمه شعر قشنگ دیگه

امیر گفت...

شادی جان سال نو مبارک.سال سیاهی بود .کاش امسال سالت سبز باشه

خاموش گفت...

...
شادی بیا که جهان پر ز غم شده است!
شادی بیا
...

عموفیروز گفت...

پس نظر من کو؟
چقدر حماسه ریختی در این شعر؟
آخرش هم به سوگ نشستی.
خیلی شاد.
خیلی داغدار.
خیلی زیبا.

محمد امین عابدین گفت...

سال نو باستانی مبارک

ياسي گفت...

شادي جون،عيدت مبارك!
اميدوارم سال...متفاوتي پيش رو داشته باشيم.

Unknown گفت...

"و هيپنوتيزم جهان
از آونگ پيكري بيگناه
معلق ميان آسمان و زمين
حلق‌آويز"
تصویری که کشیدی تکانم داد دوست من
مگر اینکه شعر آینه‌ای باشد برای نشان دادن سفاکی و جنون ما
شعرت رو دوست داشتم

آیدین احدیانی گفت...

mesle hamishe bi nazir bood

الهام کریمی گفت...

شادی عزیز
هزاران گل تقدیم به تو که با شعری چنین هشتادو هشت کریه را به خوبی وصف کردی . روزهای بهی در انتظارت باد

رها گفت...

سلام عزیزم
بسیار زیبا بود گلم ..
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی اغاز کرده باشی
جاری باشید

عموفیروز گفت...

هستی؟
نگرانت شدیم.
خبری.
نوشته ای.
نشانی.

نادر گفت...

لک لک چیزی نگفت...
چون دیگران گفته بودند .
لک لک تکه ابری آورد
سیگاری کشید
عینکش را زد و رفت .

ناشناس گفت...

24 سال سیاهی تحمل کرده ایم و اصلا به روی خودمونم نیوردیم
خرابی از حد گذشته
تاریکی سیاهی به نهایت داره جلوه میکنه
پس به قول شاعر(با کمی دستکاری)
پایان شب سیه سبز است

ملیکا گفت...

ا قبلی من بیدم چقد تریپ سایتت عوض شده عسیسم

آیدین احدیانی گفت...

مرگ بخير هشتاد و هشت سياه
مرگ بخير تاريخ تكراري

و چقدر گاهی تاریخخ تلخ است

va7934 گفت...

سلام شادي عزيز...
ضمن تبريك سال نو...به روز هستم...

نجات گفت...

تا اونجایی که یادمه همیشه تغییر وبلاگ دوستان من به کم کاری و با بعضا به بیکاری نویسندش منجر شده . خیلی دوست دارم بدونم اولین بار چه کسی فکر تغییر وبلاگ رو مثل خوره انداخت به جونت .

سارا گفت...

از زندگی در هشتاد و نه نمی خواهی حرفی بزنی؟

MHMD Moeini گفت...

معلوم هست کجایید؟

آرام گفت...

به يادتم شادي.مواظب خودت باش.

مانی بدجنس گفت...

من زنبیل گذاشتم..پس چی شد؟

مانی بدجنس گفت...

ببینم تا حالا کسی جز قربون صدقه چیزی واسه ات نوشته که اینجا رو تاییدی کردی؟
خیلی لوسی...

كاسني! گفت...

عيدت مبارك :-))))

فرزاد گفت...

سلام شادي

شعر چيز عجيبيست
مثل يک فنجان چاي
پاي يک سرو بلند
عصر دلنشين يک باغ قشنگ
تو را ميبرد جاي که دلت ميخواهد
روز
نرسد به پايان
تا هر وقت

فسانه گفت...

شادی جان کجایی؟ چرا نمی نویسی؟

كاسني! گفت...

يه زماني من اينجا يه كامنتي داشتم!

حسین گفت...

سال هشتاد هشت سال رو نمایی سیاه دلان بد کردار بود.
سال خونینی برای آزادی خواهان.
و قطع امید خوش بینان.

گزنه گفت...

مرگ بر صدام یزید کافر

سین دخت گفت...

به دلتنگی هیچکس فکر نمی کنی بانو؟
سفر خوش اما سفر چرا از نوشتن باز دارد؟؟؟

شبلی گفت...

مثل همیشه
مثل همه دوستت دارم ها

مهراد گفت...

ترانه های ساتیاگراها

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....