۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

دنیا تاریک شده








موهایت لای کتاب ست
بوی تنت را با پیراهنت آورده ام
رد انگشتهایت روی گونه ام مانده

اما چشمانت
پشت مه جا ماند
باید دوباره راهی شویم





۳ نظر:

خاموش گفت...

...
جانی برای ام نمانده تا دوباره
...

عموفیروز گفت...

برای تبریک تولدت درمطلب قبلی نزدیک یک ساعتی تلاش کردم.
تولدت مبارک/
اما این شعر زیبا دیگر حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد.
تصحیح میکنم این شعر خیلی زیبا...

بریدا گفت...

موهایت
بوی تنت و
رد انگشتانت
مرا به یاد آخرین نگاهت می اندازد

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....