دنيا بر هيچ استوار ست هنوز...
یه جایی یه چیزی تو این مایه ها خوندم:گور بابای چینی نازک تنهایی منتو فقط بیا.
آفرین شادی عزیز
...من زلزله ام!...
زیبا بود
آنقدر آرامشم را غریبه ها بهم زدند که حالا روحم بی طاقت حتی آرام آمدن است از ترس آرام تر رفتن...روحم خسته تر از آن است که ...
چه کسی می شنود...؟
ارسال یک نظر
لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....
۶ نظر:
یه جایی یه چیزی تو این مایه ها خوندم:
گور بابای چینی نازک تنهایی من
تو فقط بیا.
آفرین شادی عزیز
...
من زلزله ام!
...
زیبا بود
آنقدر آرامشم را غریبه ها بهم زدند که حالا روحم بی طاقت حتی آرام آمدن است از ترس آرام تر رفتن...
روحم خسته تر از آن است که ...
چه کسی می شنود...؟
ارسال یک نظر