شب سوم
تق صدا می آید
کسی پشت سرم میخندد. بسم الله الرحمن الرحیم
اجنه ها، میدانم شبهای رمضان را دوست میدارند. بسم الله الرحمن الرحیم
اینروزها طاقتم زیاد شده. صبوری میکنم اصلا چرا؟ شاید چون کلمه...
کلمه
کلمه
کلمه ها ی وحشی
کلمه های مهاجم .
کلمه های بی پدر ومادر...
دخترک ... نیچه ای که درون داشبورد خوابیده... پسری که مرا خاله خطاب کرد... من مادر بودم... مادر ترزا...
دستم صدا داد... یک روح خبیث دستم رادر آغوش گرفت و من خدا را انکار کردم و گفتم بسم الله الرحمن الرحیم
من شاعر بودم و شعر تلخ میگفتم و او از من متنفرشد و من اعتراف کردم که لایق سنگسارم و من شهامتم را بر سرکشیدم و آن دیگری را طاقت نبود که زن بودن مرا بفهمد. من برای همیشه - تا این لحظه - محکوم شدم تنها برای تو شعر بنویسم و به دیگران لبخنـــــــــــــد بزنم و بوسه دهم و بتازانم تا ته دره ی مهتاب و آخر تمام تقدیمی هایم نام تو باشد.
که شد
من مسافر این دنیایم . چمدانم هنوز باز نشده ،سه ماه کمتر
فرصتی نیست
طوفان خورشیدی
آخرین امید
من می آیم
کاش تا ته خط تاب بیاوری
با من به اولین شب سفرکن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر