شب دوم
تنها روی تخت . خسته از باغ تاریک . با ولع و دردی در انتهای هستی، تمام خشم و دل آشوبی ام راخالی میکنم میان دهان باز و نمور حمام. زنانگیِ از هم گسیخته و لزجی که هنوز آبی به خود نپذیرفته. گرمای آب رابا فشار هل میدم میان او. و هنوز هیـــــــچ قطره ای اذن دخول نیافته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر