۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

این نیز بگذرد






به دور تو باطل گشتم
افسوس مرا شاهدی نبود
اجری نیز
خونم حلال شد از این طواف و رانده از بهشت
حاجت که هیچ
سنگریزه ای هم نصیبم نشد




۴ نظر:

bargebibargi گفت...

آفرین شادی
چه خوب گفتی شرح حال مرا که سالهاست به طواف بتی رفته ام
افسوس که میدانم خدای تبارک و تقدس شاهد ست
ای کاش به چشم غیرت ننگرد.

اما چه بد!
.
.
.
هرچه می گذرد این نمیگذرد.

روز اول که سر زلف او دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست

ناشناس گفت...

خوش به حال اونا که عشقانه دور باطل میگردن
منم ببر با خودت دور اون باطل طواف کنیم
که ابلیس را چون خطاب لعنتی او را بس است
گر تو را سنگی زند معشوق مست به که از غیری گوهر آری بدست
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

سین دخت گفت...

من اما خودم سنگریزه شدم
بی گناه
پرتاب شدم ...

ناشناس گفت...

تمامی آنجه در ذهنم خطور می کند را از دور خواندی
آفرین بر تو.....

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....