۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

هشتاد و نه. هشتاد و نه نازنین





آخرین ساعتهای سال 89 رو دارم سپری میکنم و نمیتونم لبخند نزنم
سال خوبی بود
خیلی عجیبه ولی سال خوبی بود
گره های زیادی برام باز شد
شاید در زمینه ی کاری پیشرفت زیادی نداشتم اما از خودم راضی ام
هشتاد و نه نازنین یه جورایی برام حکم فونداسیون رو داشت
کارهایی رو شروع کردم که اگر مسیر رو درست ادامه بدم احتمالا سال آینده خیلی خوشحال تر از الان خواهم بود
هشتاد و نه سال مهربونی نبود. مث یه معلم سخت گیر اما دلسوز بهم زل زد. هلم داد.
تنبیه شدم. تشویق شدم. درد کشیدم. گریه کردم.
چند تا دوست خوب پیدا کردم .چند تا دوست رو گم کردم
خلاصه یه نقطه عطف بزرگ بود توی زندگیم
دور و برم خلوته و این سکوت رو دوست دارم
خیلی انرژی دارم برای شروع نود
یه حسی بهم میگه پر از اتفاقه
امیدوارم برای همه سال خوبی باشه


پ.ن: سیندخت کجاست؟
پ.ن2: .... .... ..... ....‏ .‏
پ.ن3: _________________________؟




۴ نظر:

Unknown گفت...

چه خوووووووووب شادی بسیار بسیار عزیزم. امیدوارم سال نود بهتر هم باشه برات. عیدت مبارک. :)

مانی کوچولو گفت...

از برنامه ی خوبتون تشکر می کنم ... یه کم اگه موزیکش بیشتر باشه بیتره... عیدتونم مبارک باشه ... مانی هستم هشت ساله از نراق ...

سین دخت گفت...

سلام بانو
89 نامهربون گمم کرده بود
نمی دونم اسم روزهای تلخ از دی به این ور چیه بزارم ولی خوب نبود
دلم برات تنگ شده بود و خوشحالم که یادت بودم
کمی مهمونی ناخواسته که ختم به خیر شده انگار و کمی پس لرزه های اون مهمونی ...
امیدوارم 90 سال بهتری باشه
فیلتر، حذف، فیلتر و هنوز هم منتظرم...

سارا (سیاه مشق) گفت...

چه خوب شادی جان. خوش به حالت. من که حس خوبی نسبت به سالی که گذشت ندارم و نمی دونم سال جدید چی برام پیش می یاره.

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....