خيابانها هماناند كه بودند مغازهها سر جاي خودشاناند سنگفرشها را ترميم كردهاند درختها هنوز منتظرند و زير پل سيد خندان مردي فرياد ميزند تهرانپارس دو نفر . . . اينبار من يكي بيش نيستم راه كج ميكنم به غرب
حس تنها شدن ، و فرار از کسی که مدام می خواهد تنهایی ات را به رخ تو بکشد. تجربه دلگیری است مخصوصا اگر عصر یک روز تعطیل باشد. بسیار زیبا بود و دلنشین . پاینده باشی .
فرهیخته ی گرامی سرکار خانم شادی باقی از شما دعوت می کنم در گفتمان تئوریک پیرامون ژانر خواندیدنی شرکت و نظر روشنگر خود را به دوستداران نوپای شعر و ادب حوزه ی مجازی هدیه فرمایید . با کمال احترام و دوستی عه تا
۱۵ نظر:
منم یکی ام ، بیا دو تا بشیم
حس تنها شدن ، و فرار از کسی که مدام می خواهد تنهایی ات را به رخ تو بکشد. تجربه دلگیری است مخصوصا اگر عصر یک روز تعطیل باشد.
بسیار زیبا بود و دلنشین .
پاینده باشی .
عالی بود سروده هاتون
در غرب خبري نيست...
در شرق...
در شمال...
در آسمان..
بچه محله مایی یعنی؟!؟ :--)))
او از شرق طلوع می کرد و من مسافر دشت های غرب بودم ...مبیبنی روزگار برایمان چطور فال می گیرد!
هر بار که تهران را دوباره می بینم
شاعر می شوم
تنهای تنها
شاعر می شوم...
سری بچرخان
دوباره پلک بزن
شاید او هم بیش از یکی نباشد
فقط سلام ...
راه عوض می کنی شادی جان؟
زیبا بود.
آفرین ...قشنگ بود ...
واقعا زیبا بود...وغم انگیز.
کاشانه همانجاست ولی بی تو عزیزم کاشانه دل بی تو چه تنهاست
غمگینم از دوری عزیزی که دیگر نخواهم دید
شادی عزیزم چند بار کامنت گذاشتم ارسال نمی شد .
فرهیخته ی گرامی
سرکار خانم شادی باقی
از شما دعوت می کنم در گفتمان تئوریک پیرامون ژانر خواندیدنی شرکت و نظر روشنگر خود را به دوستداران نوپای شعر و ادب حوزه ی مجازی هدیه فرمایید .
با کمال احترام و دوستی
عه تا
ارسال یک نظر