۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

فاضلاب نامه - اندر احوال زنی شوریده


شب آخر


من با تمام اراده ام  خود را جای میدهم میان بسترت و تو غسل کرده ای
و تو مرا در آغوش میکشی و میگویی پیش از سحر باید  ازاینجا سفرکنیم
گرم بود
توخسته بودی
دعوت شده بودی به میهمانی
تنها
      تی
تن    رفتی
  ها رف  
گرم بود
دستت خواب نرفت دیگر  زیر سرم
تو رفتی
رفتی و من چه دیر فهمیدم
 اما
.
.
.
تو تمام نخواهی شد




۳ نظر:

mehrnoosh گفت...

shadiiiiiiiiiiiiiiiiiiii,azizam.cheghadr dlm tang shode vasat.va har bar az neveshtanam takhliye misham yadet miuftam va ino madune toam.doset daram dustam
che zibast,vaghti mikhonametyakh mikonam.por az ehsase,qorbunet baram

mehrnoosh گفت...

boooooooooooooooooooooooooooooooos

mehrnoosh گفت...

boooooooooooooooooooos.doset daram

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....