۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

و ذکات خوشبختی را با دردی آمیخته با لذت زیر سایه ی درختی بلند دفن خواهم کرد






سراپا
وسوسه میشوم گاهی
تا
لایه های نازک ادراک را درهم بشکنم
شاید
شهوت کشف گنگ ترین حس درونم را
با تو شریک شوم
رستاخیز روحم را ببین
چه بی اختیار زن شدم امروز.‏


۲ نظر:

. گفت...

چشمهايت را باز كن.
باز تر.
باز هم،
هيچ حجابي در كار نيست.
كاشف باش

آشنا گفت...

آگاهي ، پرده هاي هستي تو را از هم مي گشايد
اندام به اندام عريانت ميكند
و از پيكرت
پيكري ديگر ميسازد

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....