میان اینهمه سکوت
اصوات بی حنجره در جمجمه ام میروید
گردن میکشم بلکه بشناسم صدایی را که به نجوا میگوید
بانو
این راهش نبود
آری این راهش نبود
من راه گم کرده تر از آن بودم که صدایت را پیش از این بشناسم
باید سکوت را
این استخوان های بی دفاع را
باید این حجاب را از هم بدرم
این راهش نبود
۶ نظر:
به درآ ، به در آ ، به در، آه...
آه خدا را آرامتر پشت چشمانم نجوا کن
یواش تر بگو که میتوانی...نگو هیسسسسس
هیسسسسسس، هیسسسس، هششش،ه ش ه ش، ش ،..، ،
، بخواب....
شادی؟ این نوشته های آخرت منو می ترسونه. نمی دونم چرا، ولی می ترسونه دختر...
اصوات بی حنجره... راست گفتی انگار بگی آدم بی دهن
بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب
گفتم كي بداند كه حجابها پاره كرده و به معرفت حق رسيده
گفت آنگه كه فاني گردد تحت اطلاع حق و باقي شود بر بساط حق بي نفس وبي خلق
.پس او فانيي بود باقي و باقيي بود فاني و مرده اي بود زنده و زنده بود مرده و محجوبي بود مكشوف و مكشوفي بود محجوب.
والا من که فکر می کنم اصلا از بیخ و بن ، راهی نبود
درست همان بودي كه فكرش را نمي كردم
.
.
.
تو حرف مي زني
اما خودت نمي شوي
سالهاست كه كيمياگران دست از مس وجودت شسته اند
ارسال یک نظر