دنيا بر هيچ استوار ست هنوز...
آخ آخ نگو از این اجبار تمام نشدنی
همه چيز تمام مي شوداما تا تمام شود...
چقدر قشنگ می نویسی تو...مبتلا، مبتلا، مبتلا...
درانتهای هر پایانی باز آغاز می شوم
این خطوط در هم مرا می خوانند و من ناگزیرم ببازم
...می خواستم پدر ! چه طور بگویم این شرم شرقی قرمز کلافه ام کرده ست...(رویا زرین)
ربط سطر آخر رو به سطور بالا نفهمیدم... بنظرم دو تا پست نوشتی ...هر کدوم مستقل و کاملند
ساعتی که همیشه عقب می ماند...اووف...حرف های تکرار من رو هم بخون
دودل می شوممیانِ سه راهه ای از کابوس هايم دستی در انتظارِ درپاها در انتظارِ بیراههدر انتظارِ آمدنِ کسی که هرگز نمی آید
ارسال یک نظر
لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....
۹ نظر:
آخ آخ نگو از این اجبار تمام نشدنی
همه چيز تمام مي شود
اما تا تمام شود
...
چقدر قشنگ می نویسی تو...
مبتلا، مبتلا، مبتلا...
درانتهای هر پایانی باز آغاز می شوم
این خطوط در هم مرا می خوانند و من ناگزیرم ببازم
...
می خواستم پدر ! چه طور بگویم
این شرم شرقی قرمز
کلافه ام کرده ست...
(رویا زرین)
ربط سطر آخر رو به سطور بالا نفهمیدم... بنظرم دو تا پست نوشتی ...هر کدوم مستقل و کاملند
ساعتی که همیشه عقب می ماند...
اووف...
حرف های تکرار من رو هم بخون
دودل می شوم
میانِ سه راهه ای از کابوس هايم
دستی در انتظارِ در
پاها در انتظارِ بیراهه
در انتظارِ آمدنِ کسی که هرگز نمی آید
ارسال یک نظر