۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

شکستنم را ببین



تکرار میشود
تکرار میشود
شدید تر هر بار
عمیق تر هر سال
و تمام نمیشود
تازیانه هایی که بر پیکرم فرود می آید
و من
حیران تر از پیش
میمانم از قدرت این قلب
که چرا از طپش باز نمیایستد




۱ نظر:

شنطيا گفت...

نگو خسته ام،از گذشت زمان
نگو خسته ام،از انسانها
نگو درد ميكشم تنهايي
نگو درد ميكشم ازقلب شكسته
اگر خسته اي پس زندگي كرده اي
اگر درد ميكشي پس زنده هستي

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....