ترس را که برادر هیچ کس نبود چون طفلی در راه مانده به آغوش فشردم صدایی در قلبم فرو ریخت چون طوفانی بر شنزار روان هیچ من وهم سکوت جنون سایه سکوت من هیچ خش قل تنها هو سکوت من الله الله الله جنون احد من تاریکی صدا سایه ترس که برادر هیچ کس نبود بی پدر بی مادر در آغوشم جنونید.