۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه







یادت بخیر



۶ نظر:

ناشناس گفت...

کسی یادم نمود جز تو که یاد من نبودی





يادت بخير خاتون تاريخي ام
به نرده هاي يادت لم داده ام
واز ياد تو سر رفته ام
.
.

خوش كرشمه موقروساده
چشمهايي پر تشر با پلكهايي مسقف
ابرواني كه زمين را به دو نيم ميكرد
لطيف لحن.....
.
.
نبودنت را به اميدواري خويش بوسيدم
كه خود خوري سهم نارواي من از اين عاشقانه مظلوم است.
.
.
.

يادت بخير

Unknown گفت...

...

برگ بي برگي گفت...

يادت قابي خاليست ياد آور نبودنت

خالي از احساس
سرريز از نا اميدي
پر از عقده فرياد بودن
واژگونه از آرزوها
شكسته از قسمتها
كهنه شده از نگاههايم
خسته از گذر روزها
سوخته از آتش عشق
بي چشم داشت لبخند
نا اميد از زمين و زمان
.
.
.
ناگزير از سقوط

مانی القمر گفت...

خب از این دو روز من نبودم یادمو گرامی داشتی احساس حق شناسی سراپای وجودمو فراگرفته و اشک توی چشم هام حلقه زده .... مرسی ...مرسی

در ضمن از این که مدتیه توی این بلاگ و در کامنتدونی این پست و پستهای قبل و بعد ، شاهد نامه های خصوصی افراد هستیم ، به شدت خوشحالیم و حس قمر خانومی مون خیلی تسکین پیدا کرده .. امیدوارم که این روند ادامه داشته باشه و ما حالشو ببریم ...من قبلا هم گفته بودم این بلاگ تکه ...


.

شادي باقي گفت...

مانی جان بیش از این شرمسارم نکن

برگ بي برگي گفت...

ماني جان اينها نامه خصوصي نيست فقط نوشته هايي كه در اولين باربعد از خوندن مطالب به ياد آدم مياد ولزوما وجود خارجي نداره در نوشته هاي من كلمات بلاگ مخاطب هستند.

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....