۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

سنگ قبری بر قلبم سنگینی میکند

حفره ای سیاه مرا در خود فرو میبلعد
و چه عبث دستانم پیرامون نگاهت پرواز میکند
پیش از ابدی شدن ندامت
مرا از این قربانگاه برهان

۲ نظر:

. گفت...

"نخستين آدمي نيستي بر پهنه خاك، كه مرگش مقدر است"

بيارام
رها كن خود را در صفاي نابود كننده اين گور بر آمده از سنگ و واژه
زمان بي آنكه از ما ياري طلبد
باز مي آفريند
خيابان ها را
درختان را
و زنان خفته را

ناشناس گفت...

نگاهم را با دستانت نگاه دار
اینجا نه قبری و نه سنگی
اینجا فقط آرامش روشن من
بگذار تا دستانت با نگاهم ابدی شوند

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....