۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

ترس را که ......




ترس را که برادر هیچ کس نبود
چون طفلی در راه مانده به آغوش فشردم
صدایی در قلبم فرو ریخت
چون طوفانی بر شنزار
روان
هیچ
من
وهم
سکوت
جنون
سایه
سکوت
من
هیچ
خش
قل
تنها
هو
سکوت
من
الله
الله
الله
جنون
احد
من
تاریکی
صدا
سایه
ترس
که برادر هیچ کس نبود
بی پدر
بی مادر
در آغوشم
جنونید.






۵ نظر:

Unknown گفت...

آی آی آی...

سین دخت گفت...

می ترسم
همیشه ...

بریدا گفت...

ترسی که تباهم ساخت

ملیکا گفت...

ترس را که برادر هیچ کس نبود
چون طفلی در راه مانده به آغوش فشردم
صدایی در قلبم فرو ریخت
.
.
ترس
که برادر هیچ کس نبود

عالی

رهگذر گفت...

خيلي زيباست وقتي خوندم يه حس نا آرامي و آشفتگي در من بوجود اومد كه شايد، تاكيد ميكنم" شايد " پيام
اصلي اين نوشته باشه. قسمتهاي ابتدايي، مياني وپاياني كاملا با هم هماهنگ هستند .در قسمت آخر اگر نيم
نگاهي به قسمت اول داشته باشيم (چو طفلي به آغوش مي فشارم" ترس را") نظرتون راجع به بكار بردن در
آغوشم "آراميد" به جاي در آغوشم " جنونيد" چيه؟
وقتي ترس تو آغوش انسان بيارامه جنون خودش مياد..

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....