۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

در ایز نو ترنین بک

زندگی خیلی زود تمام میشه
نه از نظر طولی
شاید بهتر باشه یه جور دیگه بگم
فرض کن شما یه رستوران میری توی شرایط خاص و غذای خیلی معمولی میخوری اما جوری به دلت میچسبه که هرگز از یادت نمیره و بعد دوباره میری سراغ همون رستوران اما اون لذت رو دیگه بهت نمیده و یه کوچولو سرخورده میشی
یا مثلا جوری عاشق میشی که خودتم نمیدونی چقدر عمیقه اما وقتی از اون رابطه میای بیرون و درگیر زندگی عادی میشی تازه میفهمی اون دوره طلایی دیگه تکرار نمیشه و دلت لک میزنه برای لمس دست اون کسی که خیلی معمولی دستشو میگرفتی
نوع دیگه ای هم داره
مثلا من یه کتاب رو طی ده ماه خوندم و الان بعد از چند ماه که گذشته دیگه نمیتونم کتاب بخونم چون اون کتاب لذتی بهم داد که تکرار شدنی نیست و بقیه نویسنده ها و کتابها برام مسخره شدند
این قانون رو میشه در مورد مستی ، سکس ، موزیک ، سفر و هزار تا چیز دیگه تعمیم داد
مشکل از جایی شروع میشه که یه تجربه ی خوب به جای اینکه تبدیل به یه خاطره ی دلنشین بشه برات میشه یه حسرت گنده و تو باید خیلی تلاش کنی تا خودت رو با محیط وفق بدی و تجربه های تازه تری کسب کنی
مثلا خدا میدونه من چند سال زمان نیاز دارم تا بتونم دوباره از خوندن یه کتاب به یه لذت عظیم دست پیدا کنم وباقی قضایا
به هر حال بازم میگم عمر لذتها خیلی کوتاهه و تولد دوباره ای در کار نیست

۵ نظر:

شنطيا گفت...

نوشته ات رو چندين بار خوندم. با شما موافقم . منم به همين نتيجه رسيده بودم .بالاخره منم يه انسانم مثله شما.اما از چندين بعد ميشه به اين قضيه نگاه كرد يكي اينكه شايد لذتي باشه كه هيچوقت تكراري نشه هر بارم كه ميري سراغش بيشتر از دفعه قبل لذتبخش باشه .فكر كنم براي پي بردن به اين مساله هر كسي كافيه رمز وجود خودشو كشف كنه.
يه بعدش هم برمي گرده به بازسازي چهارچوبهاي مرجع ذهني .ما انسانها عادت داريم براي هر واقعه يه چهار چوب مرجع مي سازيم و براي تجربياتمون يه معني خاص توي اون چهار چوب ميذاريم . تجربيات قبلي هميشه توانايي مارو براي ديدن واقعيت هايي كه در اطرافمون ميگذره محدود مي كنن و قدرت خطر كردنو از ما ميگيرن. حالات ما ، چهار چوبهاي مرجع و نقشه هايي كه از جهان در ذهن داريم " دنياي " ما رو مي سازن چه خوبه كه تجربياتمونو با توجه به ديدگاههاي مختلف طوري در نظر بياريم كه مارو براي بدست آوردن نتايج بزرگتر تشويق كنه نه اينكه باعث سرخوردگي و فترت بشه و يادمون باشه كه ممكنه در كوچكترين موارد كه ما به حساب نمياريم مثه يه كتاب يا يه سلام يه تجربه ي به ظاهر بدرد نخور ممكنه بي كران ها بر روي ما باز بشه پس بيا تا درها رو به روي خودمون نبنديم.
پيروز باشي

آشنا گفت...

خوب اين كاملا طبيعيه بعضي لذتها منحصر به فردن و تكرار شدني نيست .به طور مثال چرا يه هنر مند هيچوقت دلش نميخواد يه اثرو 2 بار خلق كنه ؟! چون با اينكار لذت بخشي هنرش رو از بين ميبره . بعضي لذتها هم با خطر شون رابطه مستقيم دارن اين بر ميگرده به جهان بيني فرد كه بخواد زنده بمونه يا زندگي كنه.بعضي از لذتها هم ماهيتشون اينجوريه يه بار مصرفن مثه جشن ازدواج هر فرد (معمولا كسايي كه دوباره ازدواج مي كنن از گرفتن جشن مجدد طفره ميرن) .بعضي هاشونم موقتي و موضعي هستن(مثه عشق مجازي كه معمولا بين 18 تا 25 سالگي سراغ آدمها مياد.) بعضي هاشونم بر ميگرده به همون جوشش و كوشش كه قبلا گفتم.لذتها در ذات خود جوششي هستند نه كوششي اگه من از غذا خوردن توي گلدون لذت ميبرم اين كار از من جوشيده و دليل نمي شه كه كس ديگه اي هم از اين كار لذت ببره.بعضي لذتهامونم كپي برداريه كه بايد اينو بدونيم كه كپي برداري از لذت شخص ديگه لذت من نيست. خيلي از لذت نبردن هامونم بر ميگرده به مدرنيته و قواعد وقوانين دستو پا گير جديد بشر و بعضي هاشونم بر ميگرده به آداب و سنن كه ظاهر لذتبخشي دارن واما در باطن... .در هر حال من فكر كنم براي لذت بردن( احساس زنده بودن) شايد لازمه گاهي اوقات آدم از مثلث قرمزي كه دور خودش كشيده پاشو بيرون بذاره.

حسین گفت...

قشنگ بود. زدی وسط خال.
هر لحظه مختصات خاص خودشو داره که شاید هرگز دوباره پیش نیاد.

شاید لذت بردن از زندگی بیشتر از تلاش احتیاج به آرامش داشته باشه.
محتاج اون آرامشم. برم یکم خیام بخونم. خیلی وقته بهش سر نزدم.
پی نوشت:
تا بالا منبر روضه می خوندم شام شبم سوخت. ولی احتمالا بیشتر می چسبه.

ناشناس گفت...

zendegi che tolesh ziad bashe che arzesh
mohem ine ke lakerdar badtor tekrari shode
be mehr

shoma ra dar difar add kardam
difar.blogsky.com

fary گفت...

زمان لذت بردن خیلی کوتاهه..اینقدر که وقتی تموم میشه حتی دلیل اون لذت یادت نمیاد..

روزی که سانتیمانتالیسم، مینیمالیسم را کشت

لحظه هایی هست که آدم چاره ای نداره جز اینکه بشینه رو به روی آینه، نفس عمیق بکشه، شلاق رو از کنار آینه برداره و شروع کنه به ضربه زدن به خودش....